ارسال داستان به وبلاگ زن و لذت تنبیه شدن

اگر شما داستان و یا تجربه ای دارید که مایل به انتشار و خوانده شدن آن توسط دیگر خوانندگان هستید می توانید داستان های خود را به شرط آنکه از جایی کپی نشده باشد برای ما ارسال نمایید تا ما آن را با نام و مشخصات ای که شما دوست دارید در وبلاگ قرار دهیم .
برای این کار تنها لازم است به بخش " ارتباط با ما " در قسمت راست صفحه اصلی مراجعه و نام و ایمیل و پیام (متن داستان) خود را وارد کنید ، لازم به ذکر می باشد که ایمیل شما فقط برای ارتباط ما با شما می باشد و در هیچ کجای وبلاگ نمایش داده نمی شود .

۱۳۹۳ آذر ۸, شنبه

داستان اولین تنبیه من بعد از ازدواج کردن

Last night I received my first real punishment since we started practicing a DD lifestyle, I must say I was terrified, excited and turned on all at the same time.
I forgot to take my birth control pill for 2 days and I lied about it.
We already have 2 kids and HoH has said absolutely no more kids for us.
Now he's decided he will give me my pill each morning before he goes to work.
My bottom is sure sore today, but after he was done I felt so free of the worry and guilt and I felt so close to my hubby, what an amazing experience this is turning out to be for us.

یک عاشق ازدواج دیسیپلین خانگی
دیشب اولین تنبیه واقعی ام رو از وقتی که شروع کردیم به تمرین زندگی به سبک دیسیپلین خانگی، دریافت کردم. باید بگم که در آن واحد هم ترسیده بودم ، هم هیجان زده بودم و هم تحریک شده بودم.
[دلیل تنبیه من این بود که] من دو روز یادم رفت قرص جلوگیری بخورم و در موردش به شوهرم دروغ گفتم.
ما دو تا بچه داریم ، سرورم گفته که ما نباید بچه بیشتری داشته باشیم.
حالا او تصمیم گرفته هر روز صیح قبل از رفتن به سرکار قرص ضد بارداری رو‌ به من بده.
امروز مطمئنا باسنم حساس هست [بخاطر تنبی ای که شدم]، اما بعد از اینکه او این تنبیه رو انجام داد ، احساس کردم که از نگرانی و گناه آزاد شدم و احساس میکنم به عزیزم خیلی نزدیکترم، این یک تجربه شگفت انگیز و نتیجه مطلوب برای ما هست.‌


۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه

داستان تنبیه شدن من توسط شوهر ام

Wes (my husband) and I have always been in a domestic discipline relationship. At the start, he explained what it was, and we had a trial month.
Now, we have been married for years and have two children. I am a housewife, and yes, I obey him always. There is always that threat of a spanking hanging over me if I don't! My life is so much better with this. I am happier and healthier.
I am so grateful for Wes! (And his discipline)

من یک همسر (زن) مطیع و قدردان (خوشحال) هستم
من و شوهرم "ویس" ، همیشه در رابطه دیسیپلین خانگی بوده ایم. در ابتدا او توضیح داد این رابطه، چطوریه. ما یه ماه آزمایشی این رابطه رو داشتیم.
الان ما سالهاست که ازدواج کردیم و دو تا بچه داریم من یک زن خانه دار هستم والبته بله، همیشه از او اطاعت میکنم. همیشه در صورت عدم اطاعت، اسپنک منو تهدید میکنه. زندگی من اینطوری خیلی بهتره. من خوشحالتر و سالمتر هستم.
من خیلی از شوهرم (و دیسیپلینش) ممنونم.



۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

داستان اسپنک شدن دختر ای به نام کاترینا



اسم من کاتریناست ،
من از وقتی هفت سالم بود،  با اسپنک مراقبت روزانه بزرگ شده ام.
هر روز قبل از رفتن به مدرسه مجبور بودم در  اتاق نشیمن منتظر مامانم بشینم، تا پنج تا به هر طرفم بزنه و من هر روز مجبور بودم با باسن دردناک به مدرسه برم.
مامان میگفت این برای اینه که در مدرسه درست رفتار کنی.
و بعد از مدرسه ده تا به هر طرف برای مشکلاتی که من در مدرسه درست کرده بودم و والادینم از آنها خبردار شده بودن میخوردم.
هر هفته یکشنبه شب ها مجبور بودم در اتاقم بمونم تا با کمربند اسپنک بشم. برای اشتباهاتی که در طول هفته انجام داده بودم و برای یادآوری برای تغییر و بهتر شدن.
و بعد از هر اسپنک، حداقل یک ساعت باید کنار دیوار می ایستادم .
الان هم توسط شوهرم اسپنک میشم و ...
بنابرابن من کل زندگیم از هفت سالگی به بعد اسپنک شدم و به اسپنک عادت کرده ام ، اما هنوز هم برام درد داره...